بچه که بودیم شبها بیشتر به آسمون خیره میشدیم و به ستاره ها زل میزدیم و برای داشتن ستاره های بزرگتر دعوا میکردیم بعدها اعتقاد من عوض شد! ستاره های کوچکتر و کم سوتر رو بیشتر توجه میکردم و دوست داشتم یه ستاره کوچولوی دوست داشتنی داشته باشم برای خود خودم که هیشکی بهش چشم نداشته باشه!
هر چه بیشتر سعی میکردم بهش نزدیک بشم بیشتر ازم دور شد تا اینکه توی یه شب سرد زمستونی برای همیشه خاموش شد...
هوای تازه ...برچسب : نویسنده : khza بازدید : 103